کد مطلب:29158 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:97

عمّار بن یاسر












3857. الفتوح - از سخنان عمّار بن یاسر در جنگ صفّین، خطاب به عمرو بن عاص -:ای ابتر! آیا نمی دانی كه پیامبر صلی الله علیه وآله فرمود:«هر كس كه من مولای اویم، علی مولای اوست. بار الها! آن كه او را دوست می دارد، دوست بدار و آن كه او را دشمن می دارد، دشمن بدار. آن كه او را یاری می رسانَد، یاری رسان، و آن كه او را بی یار می گذارَد، بی یاور گذار»؟[1].

3858. الأمالی - به نقل از مالك بن اوس -:علی بن ابی طالب، غالباً در منطقه «قناه»[2] به سر می بُرد. یك روز، بعد از [ نماز] صبح، ما در مسجد نشسته بودیم كه طلحه و زبیر، سر رسیدند و با فاصله از علی نشستند. سپس مروان، سعید، عبد اللَّه بن زبیر و مسوّر بن مخرمه آمدند و نشستند. علی، عمّار یاسر را فرمانده سواره نظام قرار داده بود.

عمّار، خطاب به ابو هیثم بن تَیّهان، ابو ایّوب خالد بن زید، ابو حَیّه و رفاعة بن رافع كه در میان گروهی [ دیگر] از یاران پیامبر صلی الله علیه وآله [ نشسته] بودند، گفت:برخیزید و پیش این جماعت بروید؛ چون از آنان اخبار ناخوشایندی از مخالفت با پیشوایشان (امیر مؤمنان) وطعن بر وی به ما رسیده است. اخباری كه ما از آنها ناخشنودیم و گروهی از مردمِ ستم پیشه و دشمن، بین آنان نفوذ پیدا كرده اند كه آنان را به كاری وادار خواهند كرد كه نمی خواهند.

آنان برخاستند و ما هم برخاستیم و نزد آنان رفتیم. ابو هیثم بن تَیّهان، شروع به سخن گفتن كرد و گفت:شما دو نفر (طلحه و زبیر) در اسلام، كارهایی كرده اید و سابقه دارید و با امیر مؤمنان، خویشی دارید و از شما دو نفر، خبر طعن و خشم بر امیر مؤمنان، رسیده است. اگر موضوعی خاص مربوط به شما دو نفر است، پسر عمّه تان و پیشوایتان را مورد عتاب قرار دهید، و اگر برای خیرخواهیِ مسلمانان است، آن را از علی فروگذار نكنید و ما هم شما را یاری خواهیم كرد؛ در حالی كه می دانید كه بنی امیّه، هیچ گاه خیرخواه شما نیستند و شما دشمنی آنان را با خود، می دانید و شما هر دو در خون عثمان، مشاركت و همكاری داشتید.

زبیر، سكوت كرد و طلحه، شروع به سخن گفتن كرد و گفت:همه تان حرف هایتان را بزنید؛ چون فكر می كنم كه هر كدام، چیزی در دل دارید.

عمّار بن یاسر، سپاس و ثنای خدا گفت و بر پیامبر صلی الله علیه وآله درود فرستاد و گفت:شما دو نفر، صحابی پیامبر خدا بودید و نسبت به امامتان، علی بن ابی طالب، قول اطاعت و خیرخواهی دادید و بر عمل بر پایه اطاعت از خدا و پیامبر خدا و این كه كتاب خدا را پیش رویمان قرار دهد، عهد و پیمان بستید؛ [ امامی] كه دل از دنیا كَنده و كتاب خدا را پیش داشته است. بنابراین، خشم و غضب بر علی ابن ابی طالب، بر چه اساسی است؟ خشمِ مردان، برای حقّ است. او را یاری كنید. خدا شما را یاری رساند!

عبد اللَّه بن زبیر شروع به سخن گفتن كرد و گفت:ای ابو یقظان! یاوه گویی كردی.

عمّار، خطاب به وی گفت:ای پَلَشت! به تو چه مربوط است كه در این مسائل، دخالت كنی؟ آن گاه دستور داد او را اخراج كردند.

زبیر برخاست و رو به عمّار كرد گفت:ای ابو یقظان! خدا تو را بیامرزد! درباره برادرزاده ات تندروی كردی.

عمّار یاسر گفت:ای ابو عبد اللَّه! سوگندت می دهم كه مبادا به حرف آنهایی كه [ سابقه شان را] دیده ای، گوش كنی. از شما مهاجران، كسی به هلاكت نرسید، تا آن كه «مؤلفة قلوبهم»[3] را در كارهایش وارد كرد.

زبیر گفت:به خدا پناه می برم از این كه به حرف آنان گوش دهم.

عمّار گفت:سوگند به خدا ای ابو عبد اللَّه! اگر همه مردم با علی بن ابی طالبْ مخالفت كنند، هرگز با او مخالفت نخواهم كرد و همواره دستم در دست اوست؛ چون علی، از زمانی كه خداوندْ پیامبرش را مبعوث كرده است، همواره با حق بوده است و من گواهی می دهم كه بر هیچ كس روا نیست كه كسی را بر او مقدّم بدارد.[4].

3859. الأمالی - به نقل از موسی بن عبد اللَّه اسدی -:وقتی مردم بصره شكست خوردند، علی بن ابی طالب، دستور داد عایشه را در قصر ابو خلف، جای دهند. وقتی در آن جای گرفت، عمّار بن یاسر به نزدش آمد و گفت:ای مادر! شمشیر زدن فرزندانت برای دینشان را چگونه دیدی؟

عایشه گفت:ای عمّار! آیا خیال می كنی چون پیروز شدی، بر حقّی؟

گفت:من بیشتر از این بر حقّم. سوگند به خدا، اگر ما را با شمشیر می زدید، به گونه ای كه ما را به نخلستان های منطقه هَجَر می راندید، باز هم می دانستیم كه ما بر حقّیم و شما بر باطلید.

عایشه به وی گفت:چنین توهّم كرده ای؟ ای عمّار! از خدا بترس. تو كهنْ سال شده ای، استخوانت شكننده شده و عمرت پایان یافته است و به خاطر فرزند ابو طالب، دینت را از دست دادی.

عمّار گفت:سوگند به خدا، من از بینِ یاران پیامبر خدا برای خودم انتخابی كردم و دیدم كه علی، از همه آنان نسبت به كتاب خداوند عزوجل پُرخوان تر است و نسبت به تأویل آن، آگاه تر است و از همه آنان، بیشتر حرمت آن را نگه می دارد و به سنّت پیامبر صلی الله علیه وآله، آشناتر است؛ افزون بر خویشاوندی او با پیامبر خدا و زیادی گرفتاری و رنجش او در راه اسلام.

آن گاه، عایشه ساكت شد.[5].









    1. الفتوح:77/3، وقعة صفّین:338.
    2. نام وادی ای در مدینه است.
    3. ر. ك:ص 204، پاورقی ح 3661.
    4. الأمالی، طوسی:1530/730، بحار الأنوار:9/28/32.
    5. الأمالی، طوسی:233/143، بشارة المصطفی:281، الشافی:355/4.